ایقد بدبختی و فکر و خیال دارم. خانوادم یه مشکل خیلی بزرگ براشون پیش اومده.دو سال تموم نون و خونم یکی شده.
یه دختر ۴ ساله دارم. صبحها میره چند ساعت کودکستان. بقیه شبانه روز همش نق میزنه و گریه میکنه. قشنگ از زندگی سیرم کرده. بهانه های الکی میگیره. هر وقتم گریه نکنه در حال کل کل با داداششه.
دلم می خواد یا فرداصبح بیدار نشم یا پا شم ببینم مشکل خانوادم حل شده. روانم بیاد سر جاش. خدایا برا تو که کاری نداره. کارد به استخونم رسید دیگه