2777
2789
عنوان

مرد باید سرپرست خانواده باشه آیا

| مشاهده متن کامل بحث + 124 بازدید | 21 پست
نمیشهطبق قانون شرط اینکه مرد سرپرست خانواده نباشه باعث میشه عقد ازدواج باطل باشه

قانون اره

میتونن بصورت فرمالیته رعایت کنن

مگه قانون میاد تو خونشون از کجا میخواد بفهمه کی سرپرسته

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

قانون ارهمیتونن بصورت فرمالیته رعایت کننمگه قانون میاد تو خونشون از کجا میخواد بفهمه کی سرپرسته

نه نمیاد توی خونه 

کلا قانون وقتی زن و مرد با هم خوبن که کاری نمیکنه ، فرق ها از وقتی شروع میشه که آدمها به اختلاف می‌خورن. اون موقع قانون حامی مرد میشه

سایت از صدا پر است و از حرف خالی

قانون ارهمیتونن بصورت فرمالیته رعایت کننمگه قانون میاد تو خونشون از کجا میخواد بفهمه کی سرپرسته

نه نمیاد توی خونه 

کلا قانون وقتی زن و مرد با هم خوبن که کاری نمیکنه ، فرق ها از وقتی شروع میشه که آدمها به اختلاف می‌خورن. اون موقع قانون حامی مرد میشه

سایت از صدا پر است و از حرف خالی

نه نمیاد توی خونه کلا قانون وقتی زن و مرد با هم خوبن که کاری نمیکنه ، فرق ها از وقتی شروع میشه که آد ...

💔

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز