ببین عزیزم عاقلانه بشین یه گوشه بهش فکر کن
اولا نمیشه همینجوری هیچی از پسره نمیدونی بری باهاش ازدواج کنی که شاید طرف فردا روز معتاد در اومد دست بزن داشت از خونه بابات نری بیرون که آزاد بشی بعد اوضات خراب تر بشه
دوم اینکه ببین تو پونزده سالته اون بیستو هفت
واقعا تو دنیا های متفاوتی هستین( اینکه دارم بهت میگم چطور فکر کنی منظورم این نیست بری باهاش ازدواج کنیا چون تاپیک هاتو خوندم شرایطتتو میگم) و وقتی اینقدر دنیا هاتون متفاوته نمیتونی توقع خیلی چیزها رو از یه شوهر که داستانا هست رو از اینم داشته باشی
وقتی هم که فکر کردی با پدر مادرت مشورت کردی(اول از همه پدرت چون مردا همو بهتر میشناسن) حواست به چند تا چیز هم باشه که طرف دولت حلال بیاره سر سفره، هیز نباشه با دین و ایمون باشه شرایطتت رو درک کنه و بپذیرتش همین و اینارو باید باهاش حرف بزنی تا بفهمی نه که بدون هیچی.
ولی باز هم پیشنهاد آخرم اینه که صبر کن درس بخون تا بزرگتر بشی الان واقعا واقعا واقعا برای ورود به دنیای متاهلی سن کمی داری حتی اگه همه همکلاسی هات زودتر ازدواج کرده باشن..