2777
2789
عنوان

دفتر سرنوشت تلخ من

111 بازدید | 1 پست

چقدر نوشتن سخته

قبل از اینکه بنویسم دنیایی حرف تو دلمه که وقتی شروع میکنم به نوشتن چیزی ندارم بگم

شاید هیچ کس به اندزه ای من از خدا گله مند نیست

بخاطر تمام بلاهایی که اومد به سرم

بخاطر افسردگی و ناراحای عصابی که بهم تحمیل شد

بخاطر بی آبرویی که بهم تحمیل شد

بخاطر بی خانوادگی بی خانمانی و همه چیز

چقدر از خدا گله دارم

بخاطر تمام شبایی که با گریه خوابیدمو میخوابم

بخاطر تمام التماس هایی ک کردمو جواب نگرفتم

خیلی خستم چقدر دلم میخاد بخوابم حداقل چندتا قرص خواب بخورم دیگه رنگ دنیا رو نبینم فقط خوابم ببره

ولی بچم چی؟

بچم ۷ماهشه زود ب زود بیدار میشه

خیلی داغونم شاید از متلاشی هم‌متلاشی تر

چقدر تو دلم حرفو کینه از همه هست از شوهر خانوادش خانواده خودم خاهر و همه

شاید برای یک زن البته بعضی از زنایی که آبروشون براشون مهمه هیچ دردی سخت تر از بی آبرویی نباشه

شوهرم ناحق آبرومو برد

جلوی همه الان تا ب خاهرام میگم بالای چشمت ن ابرو میگن شوهرت یادته چکارت کرد چه تهمتایی زد تو اون کاره ای...

گاهی یه سری مشکلا حل نمیشه من الان سه ساله هرچله ای ک تموم میشه ی چله دیگه میگیرم ولی انگار یا خدا نیست یا خدا برای من نیست

خستم چقدر دلم عجیب خودکشی میخاد 

راحت بشم از تموم بلاهایی ک تو گذشته ب سرم اومد و ضربه های روحی شدیدی ک خوردم و درمان نمیشه

کاش بچه نداشتم راحت خودکشی میکردم کااااااش

خدایا انقدر به بندت بدبختی و مشکل نده که آرامششو توی خودکشی و زیر خاک بودن ببینه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792