وای خانما بچه یودم مثلا ۸،۹ساله
رفته بودیم دهات دایی مادرم
مادرم یه پسردایی داشت اونموقع فک کنم ۱۶،۱۷سالش بود
داشت خر سواری میکرد ، منم هی گقتم میخوام خر سوار شم ، میخوام خر سوار شم
خلاصه که سوار شدم
انقد ترسیده بودم ، چسبیده بودم بهش ، بعد سفتتتتتت گرقته بودم از شکمش، نشسته یودم پشت همین پسردایی مامانم
همینکه داشت خر میروند
بعد یه جا خره پاش رفت تو یه چاله ، وحشتناک تکون خورد
اون لحطه تعادلم از دست دادم ، داشتم از خره میفتادم تقریبا، باورتون نمیشه گرفته بودم از کش شلوار پسردایی مامانم که نیفتم
اونم شلوار کردی پوشیده بود
بنده خدا مونده معبود منو بگیره یا شلوارشو که نیفته🤣😐
حالا هروقت میبینمش خجالت میکشم
الان با مامانم اومده بودیم بیرون دیدمشون یادم افتاد باز 😬😁