با ای رفتارش دارم سرد میشم.همش میزاره پای دوست داشتنش.ولی دوست داشتن زیادی عذاب اوره.طلاق گرفتم اون اقا مجرده میدونم شرایط همه جورش خوبه و ادم مودب و کاری هست و بگم جون میخوام بهم میده جونشو.ولی نمیدونم واسه چی دوست دارم ی خورده گاهی وقت خودشو بگیره..امشب برگشته میگه تو این ی سال من همش میگم ازدواج کردیم پارک بریم و خرید و نمیدونم..... اما تو سردی و هیچ نمیگی در مورد اینده.با اینکه میدونه ازدواج قبلم خیلی اذیت شدم و کتک خوردم و روحی خیلی حس میکنم نرمال نیستم اما همش توجه میخواد ایشون