2777
2789

بچه ک بودم ی عروسک بابام از کویت برام خریده بود ،تمام ارزوم بازی کردن با اون عروسک بود عاشقش بودم انگار واقعا بچه ام بود اما مامانم قایمش کرده بود نمیزاشت باهاش بازی کنم و میگفت گم شده

ی روز تو خونه تکونی عید پیداش کردم بابام ی جوری نشونم داد و خودشو کشید کنار انگار ک گمشده امو پیدا کرده بودم چقدر ذوق کردم براش بعدم ی روز مهمون اومده بود خونمون من مدرسه بودم کلاس دوم بودم بچه مهمون برداشته بود برده بودش مامانم هم هیچی نگفته بود خدا شاهده  هنوز ک هنوزه ی تیکه از قلبم دنبال اون عروسکه تو بازار واقعا دنبالشم یکی مثلش بخرم ولی نیست....


چند سال پیش رفتم کلاس خیاطی از بس دوست داشتم،مامانم ی چرخ خیاطی خرید برام تمام این سالها التماس میکردم بزار باز کنم ی لباس باهاش بدوزم تو این چرخو میخایی چکار نذاشت ک نذاشت،بعد اونشب میگفت تو ک داری میری چرخ خیاطی را بزارم تو چمدونت ببر ،دلم انقدر شکست گفتم مادر من من کلا سی و پنج نهایتا چهل کیلو بار بتونم ببرم چرخ خیاطی ب چ دردم میخوره تازه اونم تو روزخای اول مهاجرت تو اوارگی خودم دلنگ دلنگ ی چرخ خیاطی هم با خودم بکشم تازه اونجا بهترش هست

هی اصرار اصرار این کوچیکه نهایتا پنج کیلو باشه دیگه هیچی نگفتم ولی خودش هم ی حالی شد ک نذاشته بود استفاده کنم

الان داشتم فک میکردم هرموقع هم اومدم با کسی اوکی شم و وارد رابطه شم و عاشق شم از بس گفت سیاه بخت بشی و بابات منو خوشبخت نکرد حق نداری تو خوشبخت بشی عشق هم ازم گرفت الان ک خوب سرد شده از دهن افتاده دیگه هیچ ذوقی شوقی انگیزه ای براش نیست میگه اگر ازدواج کنی زندگیت خوب میشه من میدونم تو را جادو کردن

مامان تو خودت جادوگری

تو خودت سد نزاشتن ب نرسیدنی

هرموقع خوب فرصتها تموم میشه بعد ب زور میخایی اصلاحو قالب کنی

چقدر حیف هر سه مورد بالا ب ی حد برام تو‌هر برهه از زندگی مهم بود و نداشتنش توی همون موقعیت ی مقدار اهمیت داشت و نبودنش ب ی اندازه ازارم داد

غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

دلم باهاتهچون مامان منم همینه حتی شاید بدتر

اخرش عمر من تباه شد

نمیدونم با بچه های دیگه اش اینطور بود؟

بابت روابط عاشقانه اشون ک نیست

فقط من انگار ناتنی بودم براش

غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

بیا بغلم اجی 🥺

♥️🥺

غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

مامان منم شبیه مامان تو بوده و هست....

فقط میدونم مادر شدن کار هرکسی نیست

اون حس محبت و عشق به فرزند ی چی دیگس با مسئولیت و حس مادرانه قاطیش نکنید


فقط من اصلیم! بقیه ملوسکا پس از من ساخته شدن😌💅

خدا رو شکر کن شرایط مهاجرت واست فراهم شده.چیزی که همه ارزوشو دارن.الان اول خوشیهاته

فراهم نشده عزیزم ب زور تلاش ده ساله فراهم کردم

اینجا راهی و جایی برای بودن و موندن نداشتم چون من رو هرچی دست میزاشتم مامور بود ک بدوه از دستم بقاپه 

من راهی جز رفتن نداشتم

غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

وااای من یه فیلم خارجی دیدم دقیقا تو همین مضمون ،مامانش تو بچگی عروسکشو قایم کرده بود اینم یجورایی عقده شده بود .خودش وقتی دوتا دختر داشت یهو ولشون کرد رفت،کلاااا تو حرفاش رفتاراش هیچ بویی از احساس نبرده بود انگار سنگ شده بود ، یبارم وقتی پیرسگ میشه میره ساحل می بینه یه خانواده اونجان ک دخترشون خیلی ب  عروسکش وابستس میاد از رو عقده عروسک دخترو قایم میکنه میبره باهاش تو هتل بازی میکنه(پیرزنِ) . چنددد روز عذاب کشیدن اون بچه رو می بینه ولی عروسک رو بهش نمیده 

کاش یه روزی خوب بشی کاش هرررجایی میری اول اول ب فکر درمان بشی .ما آدما بعضی وقتا ناخواسته شبیه اون کسی می شیم ک بهمون ضربه زده (یه الگوی روانیِ دست خودمون نیست)

شب هایی را به یاد دارم که دعا کردم ، برای چیز هایی که اکنون دارم✨️❣️

مامان منم شبیه مامان تو بوده و هست....فقط میدونم مادر شدن کار هرکسی نیستاون حس محبت و عشق به فرزند ی ...

کاملا موافقم 

منم دوست ندارم مادر شم

یا همسر شم

از بس منفی و تنش دیدم

حتی عشق و مهر مادر بودنم ازم گرفت

و ی عالمه اضطراب و تروما بهم بخشید

غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

وااای من یه فیلم خارجی دیدم دقیقا تو همین مضمون ،مامانش تو بچگی عروسکشو قایم کرده بود اینم یجورایی ع ...

والا من عروسک کسی را نمیگیرم🙄ب کسی هم بد رفتاری نمیکنم


غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

فراهم نشده عزیزم ب زور تلاش ده ساله فراهم کردماینجا راهی و جایی برای بودن و موندن نداشتم چون من رو ه ...

رفتنت یه نعمت چون میتونی دور از مادر و خانوادت خودتو از نو بسازی تو با هر بار دیدنش داغ دلت تازه میشد، حتی هرکاری بخوای بکنی با نظرهاش مسیر فکریتو عوض میکرد .الان دور شدن برات یه نعمت .سعی کن همه چیز زندگیتو تو سکرت نگه داری .اطلاعات زیادی از روابطت و هدف هات و اینا نده بهش

شب هایی را به یاد دارم که دعا کردم ، برای چیز هایی که اکنون دارم✨️❣️

رفتنت یه نعمت چون میتونی دور از مادر و خانوادت خودتو از نو بسازی تو با هر بار دیدنش داغ دلت تازه میش ...

همینطوره

ب خاطر همین تصمیم ب رفتن گرفتم

اما با عمری ک دیگه بر نمیگرده چی؟

غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز