۴ سال پیش یجا خیلی خوب استخدام شدم کاراموز
یه مدیر دختر داشت ۶ سال از من بزرگتر بود خیلی کارش خفن بود من خیلی دوسش داشتم قبولش داشتم هرکار انجام میداد منم انجام میدادم سعی میکردم مثل اون زرنگ و کاری باشم ولی وقتی اینارو دید باهام روز به روز بدتر شد تحقیرم میکرد سرم داد میزد به همه بچه های شرکت میگفت با من حرف نزنن اخرشم زیرابمو زد بعدشم هرجا میرفتم کار کنم زنگ میزد اونجا میکفت این دزده
اخر خودش بخاطره دزدی اخراج شد همه فهمیدن
دروغ چرا عین این چهار سال چشمم چشم میکردم عاقبتشو ببینم