من با خانواده خودم قطع رابطه م
چون پدرم زمان عید یلدا مناسبت یه زنگ هم نمی کنه چه برسه کادو محبت پدرانه
حتی من رفتیم مشهد سوغات بردم نذاشت چای بخورم
آبجی م گفت بشین ناهار بخور برو پدرم گفت برو
منم دیگه نرفتم
موقع دعوا با شوهر هم میگه نباید خونه من
یا رفتنی هیچی تو خونه ش پیدا نمیشه عمدا قایم می کنه پیاز و روغن و چای و قند
گرسنه میری گرسنه میای
چند دفعه دخترم جلو شوهرم گفته گرسنه موندیم آبروم رفته
من قبلاً هر هفته یه بار شام می موندیم با شوهرامون
گفت من پول ندارم بعد ما گفتیم شاید نداره که داره
گفتیم هر هفته ظهر بیایم یه بار خودمون خواهرت
گفت نه
اخم کرد
الان یک سال نمی رم
چند بار هم به شوهرم بی احترامی کرده مثلاً یه بار من سرکار بودم دخترم گریه کرده بود با شوهرم رفته بود خونه پدرم
پدرم گفته بود برو من دختر مجرد دارم
چند بار پدرم زنگ زد بیا من نمی رفتم
دلمو شکسته بود
الان هر جا می شینه میگه دخترم در برام باز نکرد
که من باز نکردم
یا از من بد میگه
به من یه جهیزیه هم نداد یه مشت اشغال که فقط فرش بود دو تا اشغال یه یخچال تک فولو اشغال و گاز اشغال تمام
حتی یه بشقاب هم نداشتم یا قاشق چنگال با اینکه داشت نخرید
امروز هم رفته به مادر شوهرم گفته دخترم به من سر نمی زنه