چند روز قبلش به بابا مامانم هی میگفت ماشین که زیر پاش بود ۳۰۰میلیون پولش بود میگفت سند و چیزاشو بدید میخوام بفروشمش به رفیقم ۷۰تومن ,مامانمم میگفت پسر کی ماشین ۳۰۰میلیونی رو میده ۷۰آخه،دهن به دهن شدن با هم ولی نه جنگ و دعوا ،سه چهار روز بعدش مامانم خونه من بود اومده بود بره دکتر مریض بود ،اونم اون شب به بابام گفته بود میرم پیش رفیقام بابام بهش گفته بود شب بیا خونه گفته بود باشه پشت دری رو نندازی اگه دیر وقت اومدم و خواب بودی پشت در نمونم ،صبح زود بابام از خواب که بیدار شده بود دیده بود نیومده یکی اومده بود دم در خونمون گفته بود اقای فلانی بچه ات تو پارکه فوت شده ،رفیقاش گفته بودن شب تو پارک پیش هم نشسته بودیم وقتی خواستیم بریم خونه خودمون گفته سرم یکم دردم میکنه یکم بشینم خوب شدم خودم میرم خونه ولی خونه نیومده بود و اون اتفاق افتاده بود ،یه سریا هم نمیدونم شایع پراکنی بود یا حرفشون راست بود میگفتن بخدا صبح زود رفتیم سر کار از کنار اون پارک که گذشتیم ساعت ۵و۶صبح اصلا هیچکسی داخل پارک نبوده الکی میگن رفیقاش شاید خونه یکی از رفیقاش بوده حالا که دیدن فوت شده ترسیدن و اوردن گذاشتنش تو پارک ،نمیدونم خدا میدونه ولی داداش من عادت داشت تا دیر وقت بمونه بیرون ولی هیچ وقت شب داخل پارک نخوابیده بود که این بار دومش باشه