چرا هر بار به خودم قول میدم کار اشتباهی درمورد یه نفر که تو محل کارم هستش انجام ندم ولی باز دوباره همون اشتباه رو بدتر و بدترتکرار میکنم و باوجود اینکه میدونم اشتباهه خیلیم اشتباهه بازم بیشتر همون اشتباه رو تکرار میکنم بعدش بقدری عذاب وجدان میگیرم که حس افسردگی بم دست میده من پیش دوتا معمار دفتر فنی مهندسی از سال ۱۴۰۰ کار میکنم یکی از مهندس ها باوجود اینکه گاهی وقتا بم بی احترامی هم میکنه اذیتم هم میکنه حتی بم پیشنهاد رابطه هم داده حتی گاهی وقتا خواسته به زور بم نزدیک بشه من اجازه ندادم البته این مربوط به چند ماه قبله الان درمورد رابطه مطمینش کردم باش رابطه نخواهم داشت چون تهدیدش کردم بم نزدیک بشه یابم پیشنهاد رابطه بده من صداش رو و عکس العمل هاشو اینکه خواسته بم نزدیک شه بش گفتم کلا فیلم دارم ازش میدم دست زنش اگه تکرار کنه و دیگه از اون وقت به بعد تکرار نکرده پیشنهاد رابطه رو...و من ازشم دلخور شدم بخاطر پیشنهاد ش وردش کردم و میدونم اون مهندسه اصلا من براش هیچ جایگاهی هم ندارم چون از بی توجهاتی گاهی وقتا بی تفاوتها و حتی گاهی وقتا از بی احترامیاش متوجه میشم . بخدا من دوسش ندارم ولی نا خود آگاه چرا خیلی لطفها بش میکنم منظورم از لطف اصلا رابطه نیست چون تو خونواده خیلی مذهبی بزرگ شدم نمیتونم هیچوقت با هیچ مردی که نامحرم باشه رابطه داشته باشم منظورم از هر کاری اینکه مشتری میاد از بین دوتا مهندس اونیکی از مهندسی رو میخوان که همکار مهندسی هستش که من براش هر کاری میکنم یعنی هر مشتری میاد رقیب کاری مهندسی رو میخواد که من هر کاری براش میکنم حتی مشتری های مهندس دیگه رو به زور و تبلیغات میکشونم سمت مهندسی که براش ارادت خاصی دارم باوجود اینکه خود مهندسه بم میگه نمیخوام برام اینکارا این لطفا رو بکنی نمیخوام و چندین بار بش گفتم که برام خیلی بیشتر از مهندس دیگه برام قابل احترامه و بش گفتم از نظر من خیلی آدم خوبی هستی مهندسه درجوابم میگه نخیر من آدم خوبی نیستم. بازم بم بی لطفی یا حتی گاهی وقتا بی احترامی میکنه بازم.... خودش بم گوشزد میده مشتری اونیکی مهندسه رو نیار برام ولی من بازم بیشتر تکرارش میکنم باوجود اینکه خیلی م بم کم لطف و کم محبته بخدا قسم دوستش هم ندارم یعنی داشتم البته قبل اینکه بم پیشنهاد رابطه بده نه الان... بازم امروز مشتری اون یکی مهندسه رو به زور کشوندم سمت اون مهندس بم گفت لازم نیست اونکارا رو برام بکنی تو چرا اینکارا رو برام میکنی من آدم خوبی نیستم چرا هی بم میگی من آدم خوبیم خانم قبادی چیکار کنم راهنمایی م کنید لطفا .ناراحتم بازم امروز اشتباهم رو تکرار کردم لطف بیجا بش کردم مشتری ازاون یکی مهندسه برای اون مهندسه بااصرار و تبلیغ بردم بقدری عذاب وجدان گرفتم نمیتونم بخوابم بعد همه اون لطفا بم میگه من آدم خوبی نیستم اونکارا رو برام نکن گاهی وقتا خیلی کارا خواستم برام انجام بده باوجود اینهمه لطفی که براش کردم مثلابرام سفارش نداده بم لب تاب بده برادرش .. که مغازه لب تاب فروشی داره ..پیش خودم زنگ زده بم لب تاب بده پشت سرم که رفتم برادرش تحویلم نگرفته برام لب تاب مناسبی با قیمت مناسب بده باوجود اینکه برادرش مغازه لب تاب فروشی داره این فقط یه مثال بود از بی محبت ی هاش خانم قبادی خواهشاً راهنمایی م کنید؟؟؟ چیکار کنم؟؟؟ که بازم به خودم قول. واهی ندم و کارهای محبتهای از خودگذشتگی های الکی و بی جواب رو تکرار ش نکنم خودم دیگه بردیم خسته شدم از کارام از قولهایی که به خودم میدم و باز همون اشتباه رو بدتر تکرار میکنم عذاب و جدان و افسردگی طوریکه نمیتونم حتی کارای شخصیم انجام بدم ممنونم از اینکه همراهیم کردید 🙏
نکن مجبور نیستی اهمیت نده هر دفعه چیزی شد بگو به تو چه تو چیکاره ای این وسطکار خودتو بکن ازش دوری کن چه ندرک هولی بوده شاید با اینکارات فکر کنه بهش نظر هعی میگه نکن تو باز تکرار میکنی
مشخصه بهش نظر داری عزیزم هرکی دیگه جای تو بود ازش نفرت پیدا میکرد ولی تو هنوز دنبال محبتشی اینکه بزور اومده سمتت اونجوری ک خودت گفتی باید ازش بدت میومد گلم نه اینکه براش مشتری جور کنی محبت کنی اشتباهتو تکرار میکنی چون عاشقشی خودتو گول نزن
خو محبت نکن مجبوری اونم الان میگه تو بهش چشم داری یکم سنگین باش
نه عزیزم میدونه بش چشم ندارم چون چندین بار بم پیشنهاد رابطه داده سرکوبش کردم فقط چون به خونوادم مشکل هایی واسه خونوادم حل کرده حس مدیون بودن میکنم ولی اون ازم کنار میکشه