خونه مستقل که داره.فقط تو یک ساختمونه...من با مادرشوهر زندگی کردم.نمیدونم چرا تو سایت اینقدر بد می گن...بالاخره روابط مدیریت می خواد...برای مادرشوهر که شاید هر دو روزی یکبار یه تیکه دو سه کلمه ای بندازه،نباید زندگی رو اونقدر تلخ کرد که خانم خونه به فکر طلاق بیفته و مرد خونه بره بیرون از خونه خیانت کنه...
همه ش بخاطر اینه که مادرشوهر رو از حد خودش بیشتر تو زندگی دخالت دادید.نه اینکه بگم آوردید وسط خونه...شاید حتی نرفتید چند وقتی خونه ش...منظورم اینه با اینکه نبوده،شما هی ازش یه بت ساختید هی یکی تون پرستیدتش اون یکی هم دعوا راه انداخته که این رو نپرست...در حالیکه کلا مادرشوهر واقعی داره زندگیش رو میکنه ولی شما هر ثانیه تو مغزت یه مادرشوهر درست کردی که سرش تو زندگی شماست و هی اعصاب خرد میکنه و کارتون به اینجا رسیده...شما لازم نیست حتما از مادرشوهر واقعی دور باشی که به آرامش برسید.از اون مادرشوهر که تو ذهنته باید دور باشی ...هی مرور خاطرات و کنایه هاشون و نشخوار فکری تیکه های که شاید بندازن و...آدم رو خسته می کنه.
طرف سر دعوا با مادرشوهر رفته بود ترکیه زندگی می کرد که مستقلتر از مستقل باشه بعد هر روز آرامش نداشت می گفت مادر شوهرم زنگ می زنه احوال شوهرم رو می پرسه یعنی میخواد دخالت کنه یا ...و اتفاقاتی که نیفتاده بود و نمی خواست بیفته رو وسیله شکنجه خودش کرده بود...
جدا بودن و مستقل بودن از اینکه تو یه کشور دیگه زندگی کنی بالاتر هست؟ولی با این وجود عملا جدا نبودند.در حقیقت مرده مستقل بود.چه وقتی با مادرشوهر بودن چه وقتی تو یه کشور دیگه.زنه وابسته بود به مادرشوهر.وابسته بود به اینکه هر روز هی بشینه به مادرشوهرش و کارهای بد و تیکه هاش فکر کنه و حرص بخوره....مستقل می خوای باشی؟ مستقل شو.همین الان از وابستگی به مادرشوهری که تو ذهنت ساختی رها شو...زندگیت تو نقطه حساسیه.کنترلش رو خودت به دست بگیر نده به مادرشوهری که تو ذهنت ساختی.جایگاهی نداره این بنده خدا که تا این حد مهمش کردی.