خدا لعنت کنه شیطون رو الان باز به دایی ام میخندم
رفته بودیم بندر
باد شد
همه چادر هاشو بستن این ور اون ور
که باد نبره
دایی هم بیچاره قابلمه و ظرف های شسته توش بود دستش بود
دوید میخواست از گرد و خاک زودتر فرار کنه بیاد تو چادر
نخی که همسایه بسته بود به چادر ش ندید
یعنی پاش گیر کرد
خورد زمین همه ظرف ها پخش زمین
خود ش
مثل بچه ها
دم رو شده بود
🤣🤣🤣🤣😐😐😐😐😐🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣