وای من یادمه پارسال دکترم تموم شده بود منتظر بودم بابام بیاد دنبالم دم در وایساده بودم شبم بود یه مردی تو ماشین بود به قرآن کل ۱۰ دقیقه رو به من داشت نگا میکرد حتی پلک هم نمیزد هرچی میرفتم اون ور سرشو برمیگردوند سمت من ،حتی رفتم اون وره دیوار که منو نبینه ۵ دقیقه بعد اومدم کنار دیدم هنوز چشاش سمت منه😐😐😐😐