طواف خانه ی خدا، یه آرزو ی محال داشتم، موقع طواف خانه ی خانه، از خدا خواستم، بعد یه مدت معجزه وار بر ...
واقعا چی بود اون ارزوی محال
غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای میره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آلعلی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌