خواهر شوهر ۲۵ ساله عمه شوهرم مرده
مادرشوهر و جاریم میگن بزار بعد چهلمش دعوت کن بشنون ناراحت میشن انگار میخوام عروسی بگیرم خیلی رفتو امد شدیدی با مادر شوهرم دارن بعد تا سن ۴۸ سالگی هم خونه مادرشوهرم بود با اینا زندگی میکرد تازه دوساله ازدواج کرده بعد خیلی هم ادم عقده ای و نچسب و گوشت تلخ ازینا که تیکه میندازن و دل میشکونن اونجور ادمیه
نمیدونم صبر کنم زشت نباشه اینجوری. از طرفی شوهر من جراحی کرد هم اون یارو نیامد یه زنگ بزنه ببینه خوبیم یا نه برا همین زورم میاد
صبر هم بکنم ایام فاطمیه میشه بعد ما خرید کلی رفتیم تو این گرونی میخوریم تموم میشه میخام تا همهچی محیا هست دعوات کنم
نمیدونم بنظر شما چیکنم