بقیه نمیدونن لطفا چیزی نگن
تاپیکا هست
امروز عین اردک از این ور به اون ور میرفتیم
خارج از دانشگاهم رفتیم
یه جایی بود در دانشگاه شیشه ای بود کنار هم وایستاده بودیم نگاهم میکرد 🥹
حالا من محاسبه میکردم قدش چقدر ازم بلندتره دیدم نصفشم
من میگفتم بلد نیستم کجا باید برم
اونم مجبور بود بیاد بهم یاد بده
تلفنی باهم حرف زدیم
باید دکور میزدیم دوتامون با دوستامون بودیم
اونا میگفتن فلان خوبه ما میگفتیم نه
خنگ بازی درمیاوردن یه پارچه از وسط نمیتونستن نصف کنن
بعد دیشب پیام داده جزوه یه جلسه رو نصف کنیم بنویسم گفتم باشه
برگشته میگه پس تو گروه بگید مینویسیم
دوستام گفتن چرا خودش نگفت تو گروه
نگو خجالت میکشه بگه من و خانم فلانی مینویسیم
پیام دادم 😒😒 گفتم من و اقای فلانی تکمیل میکنیم که کسی ننویسه دوباره
ولی واقعا نفهمیدم امروز با اینهمه برخورد حسشو
بادوستم حرف میزد بیشتر
روش نمیشه زیاد با من صحبت کنه