حس میکنم اصلا خودم دیگ شکاک شدم،همش فکر میکنم اگر نفر بعدیم این شکلی بود چی،ازش جداشدم ولی ذهنم درگیر هنوز ...خساست دروغگویی پرخاشگری سر چیزای چرت ک مثلا چرا حواست نبود دستمال کاغذیت موندرو زمین چرا گوشی از دستت افتاد چرا رو شلوارت خط افتاده چرا اینترنت گوشیت روشن به شدید ترین شکل سر این مسائل پرخاش میکرد و عصبانی میشد،ولی اخه یعنی چی که وقتی ک پیامهای خیانتشو دیدم تو گوشیش گفت اونی ک من بهش پیام دادم بخدا دختر نیست پسره...شما ندید نامزد سابقمو اصلا عین استغفرالله پیامبرا بود،ولی ضایع ترین خاطره ای ک دارم اولین مسافرت که با خانواده ی من و به هزینه ی خانوادم رفته بودیم دوتایی یروز رفتیم بیرون واسه اینکه دست خالی برنگردم دوتا تاپ ۱۵۰تومنی گرفتم بعد از مغازه اومدیم بیرون با ناراحتی ک تو فکر زندگی نیستی و...اشک منو دراورد،حالا تو این یه سال یه هزارتومنی برای من خرج نکرده بود،طلاخریده بود ک دادم بهش خونه خرید زد ب اسم مادرش...موجود دارکی بود
خوب شد راحت شدی ..یکی اینهمه تو مغز آدم باشه اعتماد به نفس آدم نابود میشه
فقط آفرین به شما که آویزون همچین گشنه ی بدبختی نشدی. این آدم باید بشینه کنار ننه جونش. نباید ازدواجش بدن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
