واقعا نفهمن
بابام برگشته میگه رفتیم مهمونی میوه رو گذاشتی جلوت خوردی بعد مامانم دیروزش می گفت از بچه مردم یاد بگیر چطوری می رقصید زرنگ و شاد کاری بود تو چی رفتی اتاق نشستی بابا شما برا میوه خوردن منم حرف درمیارید جلو شما راحت نیستم ترجیح میدم تو اتاق باشم تا شما برینید تو اعصابم