مادر شوهرم هفتاد و خورده ای سالشه یه دختر داره که با خودش زندگی میکنه شوهرش مرده یه پسر هم داره خواهرشوهرم
چهار تا خواهر شوهر دارم یکیشون تازه بچش دنیا اومده یه دختره چهار ساله هم داره رسماً اینجا زندگی میکنه بعضی شبا میره خونشون فردا ظهر دوباره میاد یکی از خواهر شوهرام کمتر میاد یکیشونم هر چند روز یبار میاد چند روز میمونه باز دویاره
دلیلش چیه خسته نمیشه خودش مادر شوهرم پیره دیگه البته ناتوان نیست ها از پس کارا خودش برمیاد تازه یه دخترشم که باهاشه
من طبقه بالاشونم