فقط عاشق نوههای دختریشه مادربزرگ من یه هفتهست بچهم به دنیا اومده تازه امروز زنگ زده و انتظار داشته مامان من زنگ بزنه بهش تا اون بتونه با من صحبت کنه به ما که میرسه میگه من سواد ندارم ولی واسه بقیه داره
با عموم تو یه ساختمون زندگی میکنن میگه آره کسی نیست شمارتو بگیره من صحبت کنم. گفتم زن عمو که زنگ زده بود بهم
میگه میبینی خودش زنگ میزنه به من نمیگه! دیگه نگفتم که تو باید بگی بیا شمارشو بگیر من صحبت کنم باهاش نه که اون شماره رو بگیره بده دستت زوری بگه بیا صحبت کن.
فکر میکنه من خیلی سادهم و هیچی حالیم نیست و بهونههای الکیش رو باور میکنم