2777
2789

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

من ناراحت میشم ولی خب کاری نمیتونم بکنم.۱۵ سالمه.فقط به پدرم میگم برو دکتر یا نهایتا احوالشو بپرسم همش.واقعا کار دیگه ای از دستم بر نمیاد.کارای خونم هم گردن من و خواهرمه همیشه.بجز غذا. ولی وقتایی که خانوم پدرم مریض میشن گاهی من غذا میپزم.دیگه کاری نمیتونم بکنم جز اینا 

بچه نیس باید نگرانت بشه و حالتو بپرسه ابو داروهاتو بیاره اگه اشپزی بلده سوپی واست بپزه ،چرا اینقدر عادیه براتون بی محبتی بچه های امروزی خودمون میخوایم که بچه هامون بی مهرو محبت بار بیان

زمان زیادی گذشت....فهمیدم همیشه اونیکه میخوای نمیشه....!فهمیدم هرکسی که باهاته الزاما"دوستت"نیست....!فهمیدم کسیکه تونگاه اول ازش بدت میادیه روزی میشه صمیمی ترین دوستت وبالعکس.....!فهمیدم که بی تفاوتی بزرگترین انتقامه....!تنفریه نوع عشقه....!دلخوری وناراحتی ازمیزان اهمیته....!غروربزرگترین دشمنه....!و"خدا"بهترین دوسته 🌷🌹🌸

قطعا روابط صمیمی و گرمی ندارید!

دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
وا خب چیکار کنهمنم واقعا نسبت به این چیزا واکنش نمیدمشاید ناراحت باشم ولی نشون نمیدم

واکنش اینه یه چایی دم کنه. سوپ درست کنه. برای باباش و خواهر برادرهاش غذا درست کنه تا مادرش استراحت کنه. 

یه مادر اینا براش مهمه نه یکی بیاد نازش کنه یا ماساژش بده

این نیز بگذرد .....

آرومتر که شدی بهش بگو بنظرم. نه بالحن تند، با آرامش و لحن دوستانه. بگو همیشه آرزو داشتم دختر داشته باشم که مونس و رفیقم باشه. فک نمیکردم یه روز از درد به خودم بپیچم، دخترم حتی نگاهم نکنه. بگو ازت انتظار داشتم، حداقل بپرسی چمه؟ چیزی لازم دارم یا نه؟ تو کارای خونه کمک میخوام یا نه؟؟؟ ولی تو کوچکترین توجهی بهم نکردی. تهشم بگو چون دوستت دارم و برام مهمی ازت انتظار دارم، وگرنه مثل همسایه و غریبه ها، از توام انتظاری نداشتم.

برای خانه کوچک همسایه ات، چراغ آرزو کن💡بی شک حوالی خانه ات روشنتر خواهد شد🌟

من با اینکه مادرم خیلی سرد بود ولی مریض میشد خدا میدونه چقدر پرستاریشو میکردم بهش می‌رسیدم کارای خون ...

دقیقا منم

دستش خون میومد گریه میکردم کمرشو عمل کرد از درسم همه چیم زدم حموم میبردمش حتی کفشاشم نمیتونست بپوشه من پاش میکردم ولی تو روزای سختم سنگ بود پریود میشدم میگفت کاش بمیری انگار فلجی هیچ کاری نمیکنی

الان مریض میشه دیگه مهم نیست برام

چند روز پیش تولدش بود فقط خدا میدون چقدر به سختی براش تولد گرفتم منتی نیست ولی خیلی برای بزرگ کردنش ...

حق داری دلت بشکنه الان . انتظار داری بگه مامان چی شده؟ دمنوش برات بیاره . اصلا یه لحظه بشینه با محبت نگات کنه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز