ما خونه ی مادر شوهرم بودیم صبح بیدار شدیم راند دوم ماجرا رو رفتیم:/
دوش گرفتیم خونه ترکیده بود لباسا ی طرف لباس عروس پخش زمین اونا رو جم و جور کردیم و رفتیم طبقه پایین صبونه کاچی و اینا دادن خوردم ظهرشم خونه مامانم اینا پاگشا دعوت بودیم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
تو اگر درونگرای واقعی بودی اصلا به رقص جلو اون همه آدم فکر نمیکرذی 😐😂
درونگرایی خیلی با اضطراب قضاوت شدن یا مسخره شدن فرق داره، منم قبلا کمی اینطور بودم ولی الان بعد ۷ ترم روانشناسی خوندن اینو تو خودم حل کردم حتی از تپق زدن تو جمع هم نمی ترسم دیگه
چرامثل صداوسیماوسطشو سانسور کردیقبول نیست مثل ماهواره تعریف کن🤣😂😅😅😂
نه والا انقد له بودیم هیچ کاری نکردیم 🤣به هفته تمام دوتایی بعد کار میرفتیم خونرو تمیز میکردیم تا ده شب
فقط 12 هفته و 1 روز به تولد باقی مونده !
1
5
10
15
20
25
30
35
40
تاریخ۱۴۰۴/۰۳/۰۲ بیبی چکم مثبت شد 🥰۱۴۰۴/۰۳/۰۳ جواب آزمایشم با بتا ۱۶۰۰ مثبت شد مامان جون نمیدونم دختری یا پسر ولی منو بابا عاشقانه دوست داریم و از حضورت خوشحالیم 😘۱۴۰۴/۳/۳۱ رفتیم سونوگرافی خدارو شکر قلبت تشکیل شده بود😍۱۴۰۴/۰۴/۱۸ واسه اولین بار صدای قلب کوچولوی شنیدم 🤩۱۴۰۴/۴/۲۳ رفتیم انتی بابا کلی ذوق کرد از دیدنت و توهم حسابی شیطنت و دلبری میکردی دستای کوچولوت تو دهنت بود و دکتر احتمال داد یه پسر ناز باشی😍۱۴۰۴/۵/۲۰ اولین ضربهات مثل نبض حس کردم عشق مامان 🥰۱۴۰۴/۰۶/۰۵ رفتیم آنومالی ماشاالله خیلی شیطونی مامانی همش داشتی میچرخیدی دوست داشتم ساعتها به صفحه مانیتور نگاه کنم و ببینمت خانم دکتر گفت یه پسر نانازی 🥰۱۴۰۴/۰۶/۱۳ اولین خریدت کردیم دوتا زیر دکمه کوچولو بابا همش میگه این خیلی برات بزرگه 🤩۱۴۰۴٫۰۷/۰۲ وقتی بابایی دستش رو شکمم بود یه لگد محکم زدی بابایی کلی خندید و ذوق کرد برات ❤️ ۱۴۰۴/۰۷/۰۳ پریشب با دیدن خون یه شوک بهم دادی مامانی اونجا احساس کردم یه تیکه از وجودمی و چقدر بهت دلبستم من گریه کردم و بابایی خیلی نگرانت بود رفتم دکتر و گفت نیم سانتی دهانه رحم باز شده و باید استراحت کنم 😢۱۴۰۴٫۰۷٫۱۵ امروز اتفاقی فهمیدیم بابایی از یه آهنگ خارجی خوشش میاد توهم خوشت میاد و هروقت اون آهنگ میذاریم کلی تکون میخوری منو باباییم دستمون میذاریم رو شکمم و دوتایی از شیطنتات کیف میکنیم راستی اسمتم انتخاب کردیم قلب مامان ❤️
خیلی خوش گذشت به زورر در باز کردیم رفتیم بازار گردی تو بازارهای سر پوشیده بعد خریدو شام صبح روز بعد رفتیم شهرهای اطراف یادش بخیرهمیشه دلم خوشی اونوقت میخواد
لطفا لایک نکنید💗 شیدای فاطمه(س)💖💖💖مدعی خواست که از بیخ کند ریشه ما ...غافل از انکه خدا هست دراندیشه ی ما ....