کرم میریزن عینکم رو ور میداشتن نمیدادن یکمم کتک خوردم اونم سر رفیقم
کسی که گفتم رفیقت نیست
کسی که مادرش گفت نمیزارم باهاش باشی اما گفت دوستمه
کسی که گفتم سمت سارینا نرو اما رفت و دعوا شد
حتی اون وصت همین یگانه دوستم گریه میکرد
میدونی حس بدی دارم اون وقت هم بدون رلم بودم صبحش کار اشتباهی کرده بودم نتونستم بگم رلم بیاد اینجوری بهم توهین نمیکردن
ولی کوچیک شدم با وجود توهین ها سکوت کردم لال بودم حتی فحش هم ندادم دیگه دیدم اوضاعم خرابه به رفیق رلم کمک خواستم اونم فقط گفت بیا بریم مریم این وصت صدمه میبینی رفتیم جایی نشستیم
اما غرورم له شد همه چیم له شد 😭