سلام دوستان، از اونجایی که این قضیه برای کل خانوادمون و من عجیب و صدالبته احساسی بود خواستم اینجا هم تعریف بکنم براتون.
داداش من واقعا تعریف نباشه ولی یه مرد همه چی تمومه. شغل تحصیلات تیپ و قیافه، قد و اندام جایگاه اجتماعی و اقتصادی،،، خلاصه همه چیش عالیه.. و ۳۴سالشه...
اینم بگم خیلی هم اخلاق خوبی داره فقط یه بدی که داره اینه یکم مغروره و با هرکس نمیجوشه،، مثلا زیاد تو جمع های فامیلی نمیاد... تو خونه دیسیپلین خاص خودشو داره و پدرم هم حتی ازش حساب میبره ولی از هممون هم بیشتر دوستش داره...نه که بگم خیلی مغروره و خودشو میگیره ها،،نه اتفاقا خیلی هم مهربونه و حواسش به هممون هست،فقط یکم اخلاق خاص خودشو داره.
ما همیشه میگفتیم این زن بگیر نیست.. اصلا به زن گرفتن حتی فکرم نمیکرد...
تا اینکه یهویی یروز اومد با مامان بابام حرف زد و گفت من با یکی اشنا شدم و میخوام باهاش ازدواج کنم....
مامان و بابام اولش خیلی خوشحال شدن ولی بعد از اینکه شرایط دختره رو توضیح داده شادیشون زهرمارشون میشه جوری که مادرم زنگ زده بود به من و داشت گریه میکرد..
هستین بقیشو تعریف کنم؟