من پدرم مریضه وبرادر ندارم شوهرم خیلی بی شرف هست وسابقه خیانت داره.من قرص اعصاب میخورم وخیلی باد کردم پدرشوهرم چون رفته بودم خونه یه نفر از هم شهرهاش که باهاش لج هست با من لج کرده بعد به شوهرم گفته زنت چقدر چاق شده قیافش اصلا عوض شده بد شده منم گفتم به پدرت چه من فقط شکم وبازو دارم همه جام اوکی هست به شوهرم گفتم فقط شکم بازو رو آب میکنم بقیه جا خوبه گفت نه پشتت بزرگه منم گفتم من دوست دارم اینجوری گفت بس منم میرم یه زن که پشتش لاغره میگیرم خلاصه دعوامون شد