تا اخرش بخونید لطفاااا
بخدا من کسیو ندارم بجز اینجا
من دوتا بچه دارم
الان تازه فهمیدم با وجود ایودی باز باردارم
میخام بچه رو سقط کنم بخاطر اینکه
من شش ساله بخاطر کار شوهرم یزدم
خانواده هامون زنجانن
اینجا یزد زندگی خیلی خوبی دارم
ولی واییییی بحال موقعی ک میریم شهر پدرشوهرم
شوهر هرسالللللل یه برنامه داره
زندگیم هنوزم بلاتکلیفه
شوهرم هر سال منو میبره خونه مادرش سه ماه نگه میداره
البته میگ کلا با ننم زندگی کن تو یه خونه میگ تنهاس پیره کسیو نداره
جاریام جدان همشون
من افتادم تو باتلاق
ولی من چون ننش سلیطه و غرغروعه نمیتونم تحملش کنم
هرسال که میریم شهر پدرش میگه میرم خونه یزدو تحویل صاحب خونه میدم و بمون خونه مامانم
من با کلی دعوا و بی آبرویی و قهر رفتن میام یزد ولی باز چند ماه دیگ همین اشه و همین کاسه
ینی هرسال برنامشه این
امسالم اخرش رفتم قهر اومد دنبالم منو زد ک چرا رفتم قهر ابرو ننش بردم
اومدم یزد یک ماه اول بخاطر اینکه نموندم خونه مادرش زندگیو کوفتم کرد
میخام ب شوهرم بگم ک میخام سر همین موضوع سقط کنم ولی از واکنش تندش میترسم
عصبیه
میترسم بگه بچمو ب دنیا بیار خاستی خودت برو (عصبی میشع نمیدونه چی میگ
ولی جدی اگ این اخلاق گوه شوهرم نبود بچه رو میاوردم ب دنیا شرایطشو داشتم
میشه بگید چحوری بگم ک بتونه درک کنه؟