خداروشکر یه شهر دیگه هستن و گاهی میان این خونه شون
از لحظه ای که میان تا وقتی برن هر وقت بچه شون بیدار باشه داره گریه میکنه فقط
پسر یک سال و نیم هست،سالم هم هست ولی نمیدونم چرا گریه اش تموم نمیشه
وسط صدای گریه هاش مامان و باباش هم مدام دارن دعوا میکنن و از همه بدتر صدای جیغ های خانم هست
از درب آسانسور که میان داره جیغ میزنه
دو روز که می مونن میان درب خونه من هی غر میزنی که چقدر خونه کثیف شده بود وقتی نبوده و خسته شده تا تمیز کرده و از این حرفها ،بشدت وسواسه...
این قدر دعا میکنم بره که حد نداره...
از طرفی باهاش دوست بودم قبلا و واقعا نمیتونم شکایتی کنم