2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

یه بار باشوهرم ک تازه عقد کردع بودیم شب نزدیکای ۱۱ بود زدیم بیرون رفتیم یکم چرخیدیم شهرمون یه پارک جنگلی داریم ک بیرون شهره رفتیم اونجا یکم وایسادیم شیشه های ماشبن شوهرمم دودیه تو دیده نمیشه داشتیم چیپس ماست میخوردیم یهو یه ماشین وایساد اومد زد به شیشه سه تا اقا بودن

یکی پیاده شده بود بقیه تو ماشین بودن

شوعرم شبشه رو داد پایین گف بله اقاعه گف نسبتتون چیه گف زنمه

بعد اقاعه گف بیا پایین مدارک بده

بعد شوهرم پیاده شد گف شما؟؟ طرف گف مامورم بعد شوهرم دید لباس شخصی ان و ماشبن هم حتی شخصی بود گف یه کارتی چیزی نشونم بده ک بدونم ماموری بعد هرچی خاستی تقدیم میکنم

اونم یهو قاطی کرد به یکی دیگ کع تو ماشین گف بیا پایین ماشبن اقارو تا کلانتری بیار

دست شوهرمم گف خاست بنشونه تو ماشبن خودشون

حالا من هاج و واج موندم ک چی شده انقد سریع همه اینا داشت اتفاق میوفتاد

بعد شوهرم یکم سرصدا کرد گف تو غلط کردی بشینی تو ماشبن من گقتم ک اگ ماموری کارت بده اگر نه خوش اومدی

یهو ماشین کلانتری از اونور رسید حالا منم ترسیده بودم ماشبن پلیسو دیدم یکم اروم شدم

اونا هم اومدن سمت ما و خلاصه منم پیاده شدم

بعد فهمیدیم اینا مامورای اطلاعات بودن بهشون گزارش شده یه خانم و اقا اون حوالی ان که مشکوکن حالا اینا اومدن به ما گیر دادن 🤣🤣


بعد حالا از ما مدرک محرمیت مبخاستن 

منم هیچی پیشم نبود فقط لباس پوشیده بودم رفته بودم بیرون ولی شوهرم مدارکش پیشش بود همرو داد ولی باز میگفتن نه باید ثابت کنی زنته وگرنه با هم بریم کلانتری پدر خانم بیاد بگه

خلاصه من گفتم بخدا شوهرمه اصلا من این وقت شب با یه اقای غریبه اینجا چیکار میکنم قبول نمیکردن گفتن بریم کلانتری زنگ بزن بابات بیاد

حالا منم بابام یه شهر دیگ بود 🤣

اصلا یه مکافاتی شده بود گفتم بابام خونه نیس ماموره گف دیدین دروغ میگین

خلاصه راضیشون کردیم عکس عقدنامه نشون بدیم اسم شوعرم بود و منم که نمبدونستن ولی انقد تو گوشیم گشتم عکس کارت ملیم رو پیدا کردم با عقد نامه تطبیق دادن و خلاصه ولمون کردن 


ها بو گو

با شوهرم بودم یه مرد دو متری با ۱۰۰ کیلو وزن پیشم بود رقتیم جایی از شهرمون ک شلوغ بود ساعت ۱ بود دو تا بلال سفارش دادیم تا اماده بشه نشستبم لب جوب

یهو سه چهار تا پسر هیکلی و قد بلند اومدن نزدیک ما وایسادن شروع کردن به ایراد گرفتن که این پژو واسه شماست شوهرم گف نه بعد یهو گف چرا اینجا پارک کردی اینم گف گفتم واسه من نیس و بلند شد بعدش یارو یکیشون اومد جلو یقه شوهرمو گرف

چن تا فحش و اینا داد اقاعه کلا مست بود حالش خوب نبود خلاصه شوهر منم رزمی کاره دعوا داشته کم و بیش تو جوونیش اونا چهار تا بودن شوهرم تنها بود ولی باز یکم شوهرم ملاحضه کرد گف برو خدا روزیتو جای دیگ حواله کنه

اونم یهو گف همینجا درازت میکنم زنتو میبرم چهارتایی ...... 

دیگ شوهرم قاطی کرد یه کله زد بهش چهارتایی ریختن سر شوهرم 

اینم دو تا زد و چهارخورد  باز خداروشکر میکنم چن تا اقای دیگ نزدیک ما بودن اومدن جدا کردن ما هم رفتیم سوار ماشبن شدیم راه افتادیم وسطای راه دیدیم همونا دارن میان دنبالمون دیگ نگم برات ک من قبض روح شدم تا بیخیال ما بشن 

حالا من مبخاستم زنگ بزنم به پلیس 

شوهرمم سرعتشو کم کرد خاست وایسه پیاده شه من از ترس گریه میکردم نمیزاشتم وایسه خلاصه یه بیست دقیقه ای دنبالمون اومدن من انقد گریه کردم داد زدم داشتم از خال میرفتم از ترس

که خودشون نمیدونم چیشد بیخیال شدن کلا پیچیدن یه جای دیک و نیومدن دنبالمون 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز