ماجرا اینه که پدرشوهرم حدود ۱ ماهه گوسفند خریده گذاشته حیاط خونشون
خونشون ویلاییه
حالا میخاد هفته بعد قربونی کنه
دخترم ۲۲ ماهشه از وقتی دیدتش
وقتی بریم خونشون تا وقتی برگردیم مدام تو حیاطه و درحال دست زدن به ببعی بیچاره.
اصلا قانع نمیشه و به زور میاد خونه
خیلی دوسش داره.
دیشب نصف شب ساعت ۳ بیدار شده بود از ته دل گریه می کرد که برم پیش ببعی ، همسرمم شب کار بود نمیدونستم چطور باید ارومش کنم . بهش میگفتم مامان الان لالاکرده توهم لالا کن فردا میریم پیشش میگفت نه
یه جوری گریه میکرد که حتی وقتی خوابوندمش هم تو خوابم هق میزد.
امروز باز یادش افتاد می گفت بریم پیشش
دیگه با باباش رفت.
چطور از سرش بندازم؟ 😩
مشغول بازی کردنه هاا
یهو میگه بریم پیش ببعی😣