خواهرشوهرم از بچگی از شوهرم کتک میخورده و چندتا خواستگار داشته شوهر من فکر کرده مناسب نیستن و ردشون کرده و ایشون خیلی غصه میخوردن ک شوهرم چرا خاستگاراشو رد کرده بعد اینکه شوهرم شیش هفت جا عاشق میشه بره خواسنگاری و همون خواهره خراب میکنه خاستگاری رو و اخریش ی صیغه محرمیت میخونن باز خواهرشوهرم رابطشونو بهم میزنه ...ما ک ازدواج کردیم از ساعت نامزدی شروع کرد بدگویی از من و تلاش کرد منو از چشم شوهرم بندازه مدام بین منو شوهرم دعوا مینداخت یا میگفت زنت ولخرجه یا میگفت بی حیا یا دروغ میذاشت دهنم مثلا میگفت زنت چرا ب مادرمون بی احترامی کرده درصورتیکه دروغ میگفت و منو شوهرم هفت ماهی جدا شدیم دادگاه پاسگاه رفتیم شورا حل اختلاف رفتیم پیش قاضی رفتیم البته منم همممممممه جا نشستم گفتم این دخترو ادب کنید زندگیمو خراب نکنه از هم نپاشونه الان ازدواج کرده چندوقته و منو اون چشم دیدن همو نداریم شوهرمم قول داده ب حرفا اون خواهر اهمیت نده