دو روزیه همراه پدرم بیمارستانم و غذای بیمارستان میلم نمیره خوشم نمیاد از پول شوهرم برای خودم خرما خریدم و بهش خبر دادم که غذا نمیتونم بخورم برای این که فشارم نیافته خرما میخورم باهام دعوا کرد که چرا زودتر بهش خبر ندادم و کلی قربون صدقم رفت الانم با اوج بی پولی و شرایط مالی سخت برای پدرم اب هویچ و اب انار طبیعی خونگی گرفت و برای منم شام مرغ بریان با مخلفات اورد و نوشابه اب انگور میدونه دوست دارم الانم قبله رفتن جیبم رو پر بادام درختی تفت داد کرد (خودش تو خونه درست کرده)بوسیدم و گفت بخوره مرغ مینای و رفت
شوهرت آدم فهمیده و باکمالاتی هس، دوستت داره، نه شاید وظیفش نباشه، مرد دیگه ای بود میگف مامانت یا خاهر برادرات برات غذای خونگی بیارن چون پیش پدرت موندی، اما چون انسان فهیمی هس با وجدان هس، دوستت داره، برات این کارها رو کرده، ضمنا تنبل هم نیس، شوهر من بسیار عاشقم هس، اما کمی در همچین مواردی تنبل هس که برام تدارک ببینه بیاره