2777
2789

بچه ها من کلا تهران زندگی میکردم پدرو مادرم فوت شدن و تا الان خانواده مادریم هیچ کاری نکردن برای ما و همیشه هم طلبکار بودن و کلا بی اهمیت هستن و پدرو مادرمون فوت شدن سه تا بچه عمم نبود آواره شده بودیم کلا بعد فوت پدرم قشنگ افتادیم زیر دست این و اون متاسفانه من بچه بودم نمی‌فهمیدم الان که دیره و چهار ساله الان من ازدواج کردم اومدم شهر مادری بگذریم منو با شوهرم و خانوادش آشنا کردن و بدبختم کردن گذاشتن کنار و هر روز فکر طلاقم از بس که سلامت روان ندارن شوهرم و خانوادش بعد من چند روز پیش تولد گرفتم برای برادرم کوچیکم خونه خودم و طایفه مادریم رو همه رو دعوت کردم گفتم داداشم شاد باشه عیب نداره و طلامو فروختم تولد گرفتم براش خلاصه کلی تدارکات دیدیم و هزینه کردیم گفتیم به خاله هام و خانواده مادریم بعد از ناهار بیاین و تاکید کردم بعد ناهار می‌خوایم زنونه بزنیم برقصیم شب هم شام میدیم خلاصه ما نشستیم ساعت شد 4بعد از ظهر نیومدن ساعت شد 7نیومدن و گذاشتن هشت شب اومدن و انگار نه انگار بهشون گفته بودیم و منتظر بودیم نشستن شروع کردن تو مارو محل نزاشتی کارداشتیم دیر اومدیم و شوهرامون نداشتن زنونه بیایم حالا همیشه زنونه دور هم جمع هستن بزن و برقص برای ما اینجوری هستن از در اومدیم و کادو خوب آوردیم نفری یک میلیون و کلی حرف و حدیث و خالم قشنگ من باهاش حرف میزدم صورتشو میکرد اون ور و جیغ جیغ کرد وسط مهمونی پاشد رفت با گریه و پاچه پاره بازی و از من طلبکار بود و شوهرم بزور رفت آوردش شام موندن بجای اینکه من طلبکار باشم اونا طلبکارن خلاصه کار یکی دوبارشون نیست و از دیشب برای حماقت خودم و سادگیم فقط دارم اشک میریزم کلا می‌خوام حذفشون کنم برای همیشه نباشن بهتره از بس سمی هستن ولی من نمی‌دونم چرا میگم حذفشون کنم باز میرم میام و با یه تلفنشون خام میشم چیکار کنم بنظرتون شمارشون رو پاک کردم اینستامم می‌خوام حذف کنم کلا قطع ارتباط کنم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز