2777
2789
عنوان

روز جمعه ی پاییزی من اینطور گذشت

287 بازدید | 29 پست


 دیشب همسرم شب کار بود و صبح از سرکار برگشت خونه ؛ به سختی از خواب دلچسب پاییزیم بیدار شدم 

کتری رو گذاشتم تا خوش طعم ترین چای دنیا رو درست کنم منظورم چای با چوب دارچینه ... 

و  برای صبحانه نیمرو پختم ؛ بنظرم این خیلی موهبت بزرگیه که خدا به ما خانوما داده ما میتونیم حتی تو ساده ترین چیزی که آماده میکنیم مثل چای کلی عشق و حس و حال خوب رو به عزیزانمون منتقل کنیم...

بعد از خوردن چای و صبحانه همسرم که به زور چشماش باز میشد رفت توی اتاق که بخوابه 

بخاطر شرایط کاری و فصل پاییز دستاش پر از ترک و خشکی میشه ؛ همونطور که داشت خوابش میبرد به دستاش کرم زدم و ته دلم خداروشکر کردم بابت اینکه پولی که میاره تو زندگیمون حلاله ...

اومدم توی هال و پرده رو کشیدم 

عاشق آفتاب های پاییزم انگار گرم تر از همیشه است ؛ نور یه طرف فرش رو گرفته بود و من خودمو مشغول به پاک کردن برنج کرده بودم 

برنجی که پر از سنگ ریزه است رو توی سینی بزرگ ریخته بودم و همزمان با پاک کردن اونها از اون طرف به اقای چاووشی و اهنگ جدیدش گوش میدادم ...

بعد اتمام کارم خواستم توی اینستاگرام چرخی بزنم ؛ و خب بیشتر  عزیزان و اطرافیان و دوستانم جمعه ی متفاوتی نسبت به من داشتند 

غرغروی درونم میگفت ( وای یک روز تعطیلم که تو خونه ای _ حوصلم سر رفت _ خوبه زنگ بزنم برادرم بیاد دنبالم و برم جای خانوادم _اه چه جمعه ی دلگیر و تکراری  ؛ کی میخواد شوهرم بلند بشه و....)

ولی خب خیلی محل به این غرغروی درونم ندادم ؛ رفتم و خوشمزه ترین زرشک پلویی که بلدم رو پختم ؛ خونه هامو مرتب کردم ؛ رفتم دوش گرفتم و لباسم که روش عکس ببعی داره و خیلی دوسش دارم رو پوشیدم ؛ موهامو بافتم و خودمو به یک چای با شکلات شیری محبوبم دعوت کردم 

انار دون کردم و بعد نشستم چند صفحه از کتاب جدیدی که هدیه گرفتم رو خوندم ...

 عمه ی عزیزم داره با یک بیماری سخت میجنگه برای همین زنگ زدم بهش و کلی به یاد کارها و خاطرات قدیمی با هم خندیدیم و بهش گفتم چقدر دوسش دارم ...


بعد از اون یک سوره ی از قران که خیلی بهم آرامش میده رو خوندم و هدیه کردم به همه ی عزیزانی ک دوسشون دارم اما در قید حیات نیستند و دل تنگشون بودم

اینترنت گوشیم رو که روشن کردم

دوستم یه کلیپی فرستاده بود برام راجع به امام زمان ؛ برای هدیه به ایشون یک آیه الکرسی خوندم 



و این هم از روز جمعه ی من 


❤نمیدونم شاید آخرین لحظات عمرمون اینو بفهمیم که خوشبختی و حال خوب همین لحظات ساده ای بوده که هیچ اتفاق خارق العاده ای نیفتاد و به چشممون خیلی تکراری بود و با یک کار کوچیک برای خودمون لذت بخشش کردیم 


❤اینم از جمعه ی من


❤دوستان جمعه ی شما چطور گذشت ؟ دوست داشتید برام تعریف کنید


دلم گم شده پیداش میکنم من 💚 اگه عاشقه که وای به حالش ؛ رسواش میکنم من

من همش منتظر بودم بگی رفتم خوابیدم 😂شوهر من شبکاررباشه بیاد خونه صبح تا ظهر باهم میخوابیم 

حیف نیست پاییز و خواب های دلچسبش 😂😂

💕هُوَ رَبُّ المُستَحیل و أنت تبكي عَلَي المُمكن ,او خداوند ناممکن هاست،در حالی که تو بر ممکن ها گریه میکنی...💕

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

عالیه 

برا من فقط ب تمیز کاری گذشت 


تمام کشو دراور و میز و تخت رو دستمایه کشیدم ‌وتا کردم همه لباس ها رو 

دست‌شویی شستم 

سالن رو دستمال کشیدم و جارو و تی برای سرامیک ها 

شیش هفت تا لباس اتو کردم 

الان هم باید برم تو آشپز خونه ی شام بزارم و اونجا رو هم تمیز کنم ک ترکیده 


 

من مامان میشم ☺️💪

چ با جزئیات و باحال

من صبحی رفتم پیش دوس پسرم چون پریود بودم همش چس بودم و گریه کردم و نق زدم 😂 و بهم ی حلقه و ی کشتی هدیه داد و بعدشم اومدم غذا خوردم و خوابیدم و بیدار شدم تو گوشیم تا الان

از تاپیکتون لذت بردم 

انرژی خوبتون حس کردم 🌻😍

     « اگر زندگانی روزانه‌ی شما در نظرتان حقیر می‌نماید تهمت ناچیزی بر آن نبندید. تهمت بر شماست که چندان شاعر نیستید تا جلال و جمال آن را دریابید. پیش هنرآفرین هیچ‌چیز و هیچ‌جا ناچیز و سرسری نیست.»
من همش منتظر بودم بگی رفتم خوابیدم 😂شوهر من شبکاررباشه بیاد خونه صبح تا ظهر باهم میخوابیم حیف نیست ...

دیگه خوابم نمیبرد وگرنه حتما 😅

دلم گم شده پیداش میکنم من 💚 اگه عاشقه که وای به حالش ؛ رسواش میکنم من
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز