حدودا دو هفته پیش
مادرشوهرم زنگ زد بهش
احوال پرسی، (همیشه یک شب در میان زنگ میزد، آمار بگیره کجایید چه میکنید)
اون شب که زنگ زد گفت بیا زمین رو بفروشیم برادرت خونه بخره
شوهرم مخالفت کرد. گفت تو پارسال به اینا پول دادی .... خودت دستت خالی شده ، من ابن مدت دارم خرجت رو میدم نباید زمین بفروشی ....اون زمین سرمایه تو هست.... ۴ روز دیگه کی دستت میگیره .... کم لی لی به لالا اون پسر بزار، کم فرق بزار ... گفت نه اون نداره تو داری!!!!!!شوهرم منو میگی قاطی کرددددد. باقی تو کامنت
پشت تلفن صداش رفت بالا
و ی سری جزئیات خانوادگی و قبلی خودمون رو گفت و بحثشون شد و نگم دیگه قط کرد.... باقیش کامنت