یه گردنبند و یه انگشتر منو دوستم بودیم کنار مام یه دو تا مرد وایساده بودن انگار اونام میخواستن اونارو بردارن
ما سریع برداشتیم راه افتادیم
انگشتر گردنبندست بودن هردوشون یه سنگ مشکی وسطشون داشتن ولی گردنبند انگار یکم خرابی داشت ضربه خورده بود
مام دیدیم افتادن دنبالمون سریع رفتیم مغازه طلا فروشی من گردنبندو فقط دادم فروشنده گفتم اینو چند برمیدارید گفت این ضربه خورده باید تعمیر شه گفتم خب حالا با خرابی چقدر برمیدارید گفت ۲۴۰ میلیون من که داشتم از ذوق میمردم ولی گفتم من نمیتونم بی اجازه بفروشم شما اینو تعمیر کنید دفعه بعدی با نامزدم میام( چقدر با سیاستم تو خواب )😂 خلاصه خیلی حس خوبی بود انگار گنج پیدا کردم
انگشترم ندادم چو گفتم مشکوک میشن اونو یه مغازه دیگه بردم