بچها ی دوستی داشتم از دوران بچگی تا الان این همیشه زنگ میزد باید بیای خونه ی ما و فلان منم میرفتم میرفتیم بیرون اینور اونور خیلی دوست داشت من پیشش باشم اقا بعد از کنکور ک این هیچی قبول نشد منم همیشه راحب کنمور باهاش خزف میزدم چون میخواستم ب کمک هم قبول شیم چون منم قبول نشده بودم اقا میگذره این خیلی رفتاراش عوض میشه این انگار کلا درس نخونده بوده بعد من ی چیزایی قبول شدم میگفت تو از فرش ب عرش رسیدی ولی من برعکس
با حسادت یجوری از صورتش معلوم بود
بعد این همیشه بم زنگ میزد چن ساعته حرف میزد
خیلی ادم خشنی هست فک کنم تپ این دنیا ققط با من خوب بود جون خیلی خودشو برتر میگرفت منم کارش نداشتم چون خودم خیلی خاکی ام بعد دیگ شرو کرد ب منم متلک زدن
ی شب خونشون بودم قبلن ک ایقد باهم حرف میزدیم زود. رفت خوابید
بعدش بعد از چن ماه. زنگ نزد رفتم ب مادرش زنگ زدم گفتم گوشیو بهش بده گفت خونه نیستم رفتم بهش میدم الان چند روز گذشته ولی زنگ نزده
بنظرتون چرا همچینه
حس بدی میگیرم