2777
2789
عنوان

خاطرات کودکی باحالتون رو بگید

113 بازدید | 10 پست

من یادم مهد میرفتم سرکوچه مامان بزرگم اینا بود بعد بابام ی ویروسی گرفته بود مال چشم بود مامانم هم گرفته بود من خونه مامان بزرگم میخوابیدم روز آخر صبحش خالم منو رسوند ظهرش مامانم اومد منو برد خونمون اینقدر گریه کردم دست به یکی کردن لامصبا    

عروسکمو که تازه مادربزرگم از نمیدونم کجا اورده بود بردم مهد کودک و تیگه پاره شد :» واا

دست و پا و همه چی و انقد کشیدن کند!

یه پسری بود اسمش علی بود :) تو تیم دخترا بود

یه پسری هم سر دسته پسرا بود خمیر بازی گوله ریز میکرد میگفت میخورم حالا نمی‌دونم میخورد یا نه ولی خیلی شر و شیطون بود

دلم میخواد بدونم الان کجان :؟)))

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

یادمه خواهرم نوزاد بود نهایت ۲ ماهه بعد مامانم داشت نماز میخوند

بعد من شکلات صبحانه کردم تو دهنش(کلا ۴ سالم بود)😂

بعد مامانم نمازشو شکست تا میتونست فحشم داد و خودشو میزد🤦‍♀️🤣

🚩کاربری موقت دست دونفر هست چون یکیشون تعلیق شده از کاربری ساحل دریایی استفاده میکنه🧿                                                         لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم                                          ای در رگانم خون وطن ای پرچمت مارا کفن🇮🇷🇮🇷🇮🇷

پشت خونمون رودخونه بود، ویه خونه خیلیییی خوشگل داشت،، فکرمیکردم ایتالیاست،،تقی به توقی میخورد یه چمدون کوچک داشتم توش حوله و مسواک میذاشتم ویاعلی حرکت از کنار رودخونه تا برسم ایتالیا، از یقم میگرفتن برمیگردوندن😅💔

عمم ایتالیا ساکنه،نمیذاشتن برم پیشش😄💔

💕🤍ممنونم‌اجازه‌دادی‌که باتو زندگی‌کنم💜☺️
والا بچگی ما دهه شصتی ها تو حسرت و فقر و تو سری خوردن از والدین و معلمای عقده ای گذشت

چرا؟ من بابام متولده 55 هست ولی خیلی خاطرات فقر و تو سری نداره یا مامانم که متولده 56 بیشتر فانن

یه دره رو به رو خونه مون بود 

۲ ظهر چشمام بستم که راه برم 

مستقییییم رفتم افتادم ته دره هرچی صدا میزدم کسی نبود 

یه پسر رد شد درم اورد رفته در خونه مون زد گف بچه شماست؟؟؟بیایید از تو دره درش اوردم😂😂مامانم تو حموم میسابید و فحش میداد و کتک میزد

الهی،گاهی،نگاهی...

۱۰ سالم بود خواب بودم از روم سوسک رد شد نصف شب بود 

منم بیدار شدم دیدم سوسکه داد زدم میگفتم مار مار مار 

همه بیدار شدن بابام رفت بیل آورد مادرم دمپایی آورد خواهرام تو حیاط یهو بابام اومد دید از کار خبری نیست یه پس کله ای بهم زد گفت خاک تو سرت همه اومدن تو پذیرایی ۳شب فقط می‌خندیدم بخاطر این کارم یادش بخیر اون موقع همه مون مجرد بودیم دور هم بودیم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز