دست خودم نی همیشه آدمی بودم که ذوق میکردم بخاطر خوشی و همه چیز همه
از روزی که پارتنرم،نامزدم آمد تو زندگیم با حال بذش،من با همه بد شدم
با حال خوبش، من با همه خوب بودم...
حالا ام دارم خودمو میگیرم فخر میفروشم که اره شوهر دارم چی دارم گوز دارم...توجه میکنه بهم
در صورتی که قیافش شبیه گوشکوب برقیه یا گاهی اوقات شبیه مرغ منجمد برزیلی هست
امیدوارم این تایم تموم شه چون از خودم بدم میاد چرا باید اینجوری باشم بقران دست خودم نیست نمیدونم چمه
همه رو مسخره میکردم خودم شدم از اونا...
لطفاً بهم بگین که چقد اسکلم
و خلم من