رفبق من خونه پدرش ک بود باور کن ما لباسایی ک استفاده نمیکرویم یا نمیخواستیم میدآدیم ب اونا و اونا ازلباسای مااستفاده میکردن
باباش پول ی کرایه رو عادی نمیداد یا بزور
هیچکجاااا تا سر کوچه هم نمیرفتن یکی مدد میکرد میرفتن مشهدی یا قمی
بچه ها تغذیه خوب نداشتن کم خونی داشتن دندونشون میریخت پول نداش دندون درست کنن
ازدواج ک کرد یکیشون ماشالله بهش قشنگ ارامش تو چهرش تو لحن حرف زدن اون دختر عصبی ک مال این خانواده بود موج میزد قشنگ ب خودس میرسید موهاش پوستس دندونس چقد خوب شده بود چ زندگی شوهرش قشنگ سرش ب تنش میارزه وواقعا نجاتش داد