از ظهر که میاد خونه، با مقاومت شاید یکساعت بخواب برا مشق اصلا زیر بار نمیره ،اگه گفت الان میخوام اینکار کنم از هرروشی زبونی پیش بری باز تکرار میکنه و اصرار، تا آخرش مجبور بشی صدات ببری بالا ،هربار پدرش باهاش بخواد درس کار کنه اینقد تکون میخوره اینقد لفتش میده تا آخر اشک میریزه
میگه اخ جون دیگه اخراج میشم نمیرم مدرسه تو خونه بازی میکنم
چقدر مثل پسر منه با ۱۱سال سن عین پوست و استخون فقط ورجه وورجه میکنه و فوتبال بازی میکنه نه مشق نه درس هرروز خدا هم معلم زنگ میزنه بخدا که یه روز سکته میکنم از دستش