هیچی نیستی
یکبار یه چیز کوچیک شد میگفت تو هم نع هیچی نیستی
یا جاریم میگه چرا اینجوری نمیکنی چرا اونجوری نمیکنی
من اینجوری میکنم من اونجوری میکنم یاد بگیر خودش هیچی نیستا ولی زر زر میکنه از چشماشون و خنده های الکیشون حسودی معلومه
چرا میخوان منو بی ارزش جلوه بدن
چطور باهاشون رفتار کنم