دیروز خواهر شوهرم زنگ زد گوشی رو اسپیکر بود گف پریودم بیا کمک فقط ظرفامو بشور فلان
منم داشتم میگفتم که میخوام ناهار درست کنم اینا که شوهرم با اشاره گف برو مریضه فلان
منم بعد اینکه گوشی قطع کردم به شوهرم گفتم تو دخالت نکن برم یا نرم نباید دخالت کنی بعدش رفتم شستمو اومدم
امروز صبح زنگ زد دوباره ک ظرفامو برام جا به جا کن گفتم نه نمیتونم خودم کار دارم قطع کردم
شوهرمم جرش دادم گفتم دیدی بخاطر همینا گفتم تو دخالت نکن گفتم خواهرت پرروعه خلاصه هیچی نتونست بگه
امروزم به جاریش که دوستمه زنگ زده بیا ناهارمو درست کن
نمیدونم چیکار کنم دست از سرم برداره