3 ساله پام مونده از کلاس دهمم تا دوازدهم موند خواستگاری اومده بود بابام گفت درس داره نمیدمش اونم موند من امسال پشت کنکور موندم اونم گفت باش باز میمونم ولی امسال قبول شو دیگه بابات بهونه درس نیاره یعنی 4 سال
شغلش آزاده بابام میگه ب کسی بدمش شغلش دولتی باشه گفت تا طرف رو خودم صددرصد نپسندمش نمیذارم اسمشم بیاری (نمیدونه من خبر دارم پنهون میکنه)
بیوفته روی لج هیچجوره راضی نمیشه
دیشب از ی چیزی دیگه عصبی بود یهو گفت من تا وقتی زنده ام نمیذارم کاری کنی ک من دلم راضی نباشه
قلبم داره میترکه احتمالش کمه راضی شه ما هم کاری از دستمون برنمیاد چون هرچی بیشتر اصرار کنیم بیشتر لج میکنه میگه حتما حرف زدید باهم میشناسمش دیگه
میخوام به پارنترم بگم پام نمون برو پی زندگیت امسالم پام بمونی میشه 29 سالت دیگه سنت میره بالا شاید امسالم موندی باز بابام رضایت نداد اونوقت چی
هرچی هم بیاد خواستگاری هرچیم اصرار کنه بابام بدتر لج میکنه مگه معجزه شه
قلبم داره میترکه طاقت دوریشو ندارم اونم خیلی دوسم داره ولی دلم براش میسوزه
بابامم فعلا ندیدتش ی دفعه باباش اومد خواستگاری کرد بابامم اصلا نپرسید چکارس و.. فقط گفت ن درس داره شوهرش نمیدم فعلا