شاید تصور کنید حسودم اما من حسود نیستم. فقط پر از حسرتم، حسرت لباس عروس، حسرت آرایشگاه رفتن حسرت خرید و ووووو
من سال ۸۷ ازدواج کردم. خواهر دومیم واسطه ازدواج مون بود. خواهری که می دونست شوهر من حشیش می کشه اما گفت نه من تضمینش می کنم.ازمایش خونش مشکوک دراومد اما بازم خواهرم گفت نه ترک میکنه. یادمه زنگ خواهر بزرگم زدم گفتم بهش خواهرم دومم کلی دعوام کرد و چشم غره بهم رفت. اون موقع ۱۸ سالم بود شاید فقط جسمم رشد کرده بود اما عقلم نمی رسید. اخه از دختری که سرش تو کتاب درس مدرسه هست چه انتطتری میشه داشت. من از این خواهرم می ترسیدم. یادمه خریدی برام نکردن فقط حلقه و پشت حلقه همین بس. من با مانتوی کهنه خواهر شوهرم عقد کردم چون خواهرم دستور داده بود. شوهرم نه خونه داشت نه ماشین یه گارگر نونوا. اون موقع ۵ هزار تومن حقوقش بود. تو دوران عقد فهمیدم معتاده به مادرم گفتم گفت نه مثل خان می مونه، سرخ و سفیده کجاش معتاده. نذاشتن جدا بشم. گذشت بعد چند ماه فهمیدم معتاده همه چی میکشه به خانواده ام گفتم می دونید چی شد. گفتن ترک کنه برو سر زندگیت. عمدن دعوا درست کردم که طلاق بگیرم نذاشتن گفتن تو مهمانی. شوهرم ترک کرد و من مجبور به بازگشت شدم. شوهرم شوهر بودن بلد نبود. کل رابطه جنسی مثل خروس می موند. بد اخلاق و فوق العاده تنبل. دست بزن داشت. چه روزهای که با مشت تو سرم نکوبید اما من جای نداشتم برم. یه روز تو خونه خواب بود یه روز کار. من می رفتم سر کار خرجی خونه درمی اودرم. روزها گذشت تا بعد ده سال دخترم به دنیا اومد و مثل ادمیزاد رفت سرکار مدام. اما نه اخلاقش تغییر کرد نه ادم دلبخواهم شد. یاد ندارم تو این سال ها رختخوابش کنار رختخوابم بود وقتی می رفتم کنارش پسم می زد. من با کلی عقده زندگی می کردم. عقده محبت. عقده لباس خوب، عقده خیلی چیزا. اینقدر شکسته شده بودم که همه بهم می گفتن پیر شدی. سال ها گذشت اما یه کادو برام نخرید. دخترم به دنیا اومد یه شاخه گل برام نیورد. الان خواهرم که یکسال از من کوچیکتره مراسم عقدشه. داماد قراره ۳ دنگ خونه به اسمش کنه. همون خونه.ی که من به شوهرم میگم اگر خریدی به اسمم می کنی انگشت ششتش رو نشون میده. مراسم براش گرفته کلی طلا کادو لباس. همه چی. فرق من با خواهرم چی بود؟!