به هر حال الان داری با تمام اون تروماها روبرو میشی، قطعا چیز جالبی نیست
وای وای من که تراپی رو شروع کردم اول پیش یه خانم روانشناسی رفتم که عوضی به من نگفته بود فقط همون یک جلسه رو وقت داره، خلاصه یک ساعت هر چی میشد رو تعریف کردم حالمم خیلی بد شد که آخرش پرسیدم وقت بعدی؟ فهمیدم اون روز آخرین روزش توی اون دفتر مشاوره است و یه وقتش خالی بوده نخواسته حروم شه آشغال
تا یکی دیگه رو پیدا کنم که طول هم کشید حالم خیلی بد بود
عملا مثل این بود که بری جراحی کنی قشنگ قفسه سینه رو شکاف بدن بعد بگن خب ما دیگه وقت نداریم برو برای بقیه ش یکی دیگه رو پیدا کن
حالا وقاحت اینجاست که یک ماه بعد زنگ زد نگو رفتنش کمی به تعویق افتاده گفت یک وقت دیگه دارم میایی؟ گفتم مگه من مسخره شمام یا پولم اصافه اومده که وقتای خالی شمارو پر کنم و محترمانه ریدم بهش!
خوشبختانه الان یک جای دیگه پیدا کردم میرم منتهی بعد از ۴ جلسه هنوز اتفاقی نیفتاده و فقط من زر زدم