حالا خدایی خواهر شوهر بزرگم خودش برا من بد نبوده
یه اختلافای جزئی گاهی بینمون پیش اومده ولی در کل خوبه
الان خودش ازدواج کرده(ازدواج دومشه) شیش تا خواهر شوهر داره
اونا هم خوبن
فقط یکیشون اعجوبس
تو عروسی دیدیمش
یه دستش سه تا تکپوش کلفتتتت
یه دستش بیست تا النگو
هر گوشش چهار تا گوشواره
گردنشم سه چهار تا خفتی پهن روی همدیگه
یه گردنبندم داشت پلاکش یه تمساح برجسته خیلی بزرگ بود
شاید اندازه نصف کف دست
ینی هر کی میدید فقط به این فکر میکرد چطور نمیترسه تو خیابون خفتش کنن
حالا مادر شوهرم میخواد پاگشاشون کنه با همه خواهر شوهراش
به ما هم گفته بیاید (شمالن)
ما شیش ساعت راه داریم باهاشون
مادر شوهرم میگه حتما شما هم بیاید
پدر شوهرم گفته دوست دارم یه وقتی بیان(ما) براشون غاز و اردک و ماهی و ... بخرم پاک کنیم درست کنیم با خودشون ببرن ولی خواهر شوهر و فک و فامیلش باشن نمیشه
مادر شوهرم اینو بهم گفت
بعدشم گفت
حالا شما بیاید
اونا صبح میرن
شما بعد از ظهر برید
تو این مدت بابا وسیله بخره پاک کنه براتون
الان دو دل شدم که بریم یا نریم 🥲
یه حسی داشت وقتی گفت بابا گفته این دفعه نیاین
میدونم از سر خیر خواهی بوده اما
چون از این اخلاقای بد ندارن