من مادرم نزدیک ۳۰ روز هست فوت شده
مجبور شدم بیام شهری که پدرم هست و چون حال خیلی بدی دارن خانواده کنار هم باشیم
دو هفته بعد فوت مامان رفتم شهر خودم و یک هفته ای بودم اونجا
باز برگشتم خونه بابا و فردا میرم خونه خودم ( شهرامون دو ساعت فاصله دارن)
با خواهر برادرام قرار گذاشتیم که بعد از چهلم تقسیم تایم کنیم که حداقل همین ۶ ماه اول حواسمون به پدرمون باشه
منم گفتم یک هفته تو ماه رو هم برای من بزارید میام
همسر من چون شغل دولتی داره چند روز اول اینجا بود و رفت
دفعه اول که رفتم خونه خودم کلی غذا و...براش درست کردم فریز کردم و بعد اومدم اینجا
خودش هم با توجه از شناختی که ازش دارم به هیچ عنوان مخالف این موضوع نیست که تو این شرایط کنار پدرم باشم
اما هفته قبل پیام داد که پول لازم دارم سر فلان چیز
گفتم من پس انداز ندارم ۴۰ تومن داشتم که برای مراسم مادرم خرج شد بابا هم بعد چهلم حساب کتاب میکنه با ما الان روم نمیشه بهش چیزی بگم
شروع کرد. که آره داشتی هم نمیدادی در حالی که اصلا اینطوری نیستم همیشه هر چی داشتیم با هم بوده و اتفاقا اون کوتاهی کرده تو این زمینه اما من نه
منم گفتم راست بگو که بشه به وقتش کمکت کرد
تو یهو اومدی میگی ۷۰ تومن بدهی دارم همیشه همینجوری میکنی من دقیقه نود باید بدونم
خلاصه که کلی حرف بهم گفت و تموم
از یکشنبه هفته قبل رفته که رفته نه پیام نه زنگ نه حالی
با اینکه من واقعا بهش نیاز داشتم تمام این مدت و واقعا حال روحیم بد بود
اما اون خودش رو دریغ کرد
اصلا هم دلم نمیخواد برگردم خونه اما مجبورم برم
به نظرتون من نباید ناراحت باشم؟ الان برم چیکار کنم میترسم باهام حرف نزنه و رابطمون خراب بشه چون من تحمل بی محلی ندارم .احساس میکنم اصلا براش مهم نیست من نیستم...
خیلی ناراحتم از طرفی حق با منه نمیتونم برم منت کشی کنم
باهاش حرف هم زدم قبل دعوا کردنمون اما بدتر کرد