اصلا عادت ندارم به این حالت این ادمی که هستم ولی هیچ کاری نمیکنم
میرم سر کار میام مدام خوابم
من از همون راهنمایی تیزهوشانی بودم
رتبه کنکورم ۴۱۷ شد حالا بماند که بخاطر پول رفتم فرهنگیان
تو کل این سال ها من کلاس خصوصیام پر بودن به حدی که جای خالی نداشتم شبونه گاهی کلاس برگزار میکردم
من پدر مادر ندارم مامانبزرگم حامی من بود دو ماه پیش از دستش دادم در به در شدم بی خونه شدم خونه فکو فامیل میمونم هیچ جا انگار راحت نیستم
انگار کل روح و جسمم سرگردان حالم خوب نیست
نه شاگزد قبول کردم امسال
نه ارشدمو ادامه دادم باید استاد انتخاب میکردم برای پایان نامه هیچ کاری نکردم
لیسانس دوممو سال اخر بودم امسال انتخاب رشته نکردم
همه حقوقمم میدم به خوراک و دکتر خواهر معلولم
شدم یه ادم به درد نخور بی پول
حالم از خودم بهم میخوره
اخه وقتی مامانیم بود کمکم میکرد همه چیمو اماده میکرد حواسش بهم بود صبح میرفتم ۱۰ شب میومدم خونه میدونستم مامانیم با عشق منتظرمه
من خیلی ضعیفم
میرم خونه مامانی دلم میخواد بازم اونجا بخوابم شاید یکم خستگیام کم بشه ولی نمیشه عموهای معتادم هستن ادمای غریبه میارن میترسم
خودمو دوست ندارم من اینجوری نبودم
وسط اون همه بدو بدو انلاین شاپ داشتم کمک خرجم بود
الان توان هیچیو ندارم وقتی مامانیم نیست انگار هیچ کاری نمیتونم بکنم