خواهر من یه خواستگار سنتی داشت که به زور خواهراش میخواستن زن بگیرن
جلسه اول اومد خونه مادرم
خیلی اخمو بود
بد لباس پوشیده بود
برنامه ازدواج نداشت. به زور
رفت داخل اتاق با خواهرم حرف زد
خواهرم هم خوشش نیومدخلاصه رفتن.
فرداش خوده پسره تنها پاشد اومد خونه مادرم اصرار اصرلر که من فقط دختر شمارو میخوام
هنوز عقد نکرده بودن هر روز تنها پا شد اومد کلی کادو گرون آورد تا دل خواهرم دست آورد تا زنش بشه
الان دوماد خیلی خوبه مادرم.
مرد باید خیلی پیگیر باشه . بارها بارها اصرار کنه. باید محبت کنه
با یه جواب رد که نباید عقب بکشید